عشق خدا
22 اردیبهشت 1398 توسط بهجت اسلامي
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی می کرد….ندا آمد بر در خانه ام بیا،آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم….وقتی بر در خانه اش رسیدم هرچه گشتم در بسته ای ندیدم !!هر چه بود باز بود…گفتم:خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟ندا آمد:این را گفتم بیایی…وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته ام!کوله بار بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک….